خسته ام از حبس ديوار و قفس
خسته ام از هجوم سنگين نفس
خسته ام از ابر و باران و غبار
از طلوع و از غروب اين ديار
خسته ام از ديدن هر منظره
از طبيعت در درون پنجره
خست ام از رفت و آمدهاي دور
از كوير و دشت و صحرا و عبور
خسته ام از خستگي و سادگي
خسته ام از عشق و از دلدادگي
خسته ام از هجوم سنگين نفس
خسته ام از ابر و باران و غبار
از طلوع و از غروب اين ديار
خسته ام از ديدن هر منظره
از طبيعت در درون پنجره
خست ام از رفت و آمدهاي دور
از كوير و دشت و صحرا و عبور
خسته ام از خستگي و سادگي
خسته ام از عشق و از دلدادگي
Comment