دو بيتی ها
الا کابل ! به غمها يت بميرم بر آن مارپيچ کوههايت اسيرم
بمن گرلند ن و پار يس بخشند روانبخشم تويی وان کی پذ يرم
بمن گرلند ن و پار يس بخشند روانبخشم تويی وان کی پذ يرم
* * * * * * * * * * * *
الا کابل ! چسان افسانه گشتی بپای عاشقان زولانه گشتی
ز کارته چهارو سه, تا مکرورويان به امر دشمنان ويرانه گشتی
ز کارته چهارو سه, تا مکرورويان به امر دشمنان ويرانه گشتی
* * * * * * * * * * * *
زکابل جان صدا بسيار ميايه صدای لويه جرگه وملالی جويا ميايه
زخاکش يک کمی با خود بگيرين که جای سرمه روزی کاری ما ميايه
زخاکش يک کمی با خود بگيرين که جای سرمه روزی کاری ما ميايه
* * * * * * * * * * * *
ده کابل کارها سا مان نداره ستم بر بينوايان پرسان نداره
به حال اين وطن اشکی بريزين که درد غم دگر درمان نده
به حال اين وطن اشکی بريزين که درد غم دگر درمان نده
* * * * * * * * * * * *
ده کابل خانه ها ره چور کردن به مردم ظلم را منظور کردن
مرا که ار جان بدم شيدای کابل به ترک خان و مان مجبور کردن
مرا که ار جان بدم شيدای کابل به ترک خان و مان مجبور کردن
* * * * * * * * * * * *
چه سخت آمد خدایا زندگانی کهدر دلها نمانده مهربانی
مرا آواره از کابل نمودند گرفتم سنگچلش بهر نشانی
مرا آواره از کابل نمودند گرفتم سنگچلش بهر نشانی
* * * * * * * * * * * *
خدایا مرگ میایه زاسمانت ده کابل ناله داره بند گانت
به حال مردم این شهر رحمی به روی عاشقان وعارفانت
به حال مردم این شهر رحمی به روی عاشقان وعارفانت
* * * * * * * * * * * *
الا کابل به خاکت غم نشسته گلوی مردمت را گریه بسته
کدام ظالم چنین سنگی رها کد که بال جمله مرغایت شکسته
کدام ظالم چنین سنگی رها کد که بال جمله مرغایت شکسته
(ادامه دارد
Comment